گفتی دوستت می دارم و...قاعده دیگرشد

تمام لحظه های سعادت می دانستند که دستهای تو ویران خواهد شد

گفتی دوستت می دارم و...قاعده دیگرشد

تمام لحظه های سعادت می دانستند که دستهای تو ویران خواهد شد

قلب تو

قلب تو با من

آشتی تر بود از من

آنجا که با هر تپش مهربانش

از راز مهرش در گوش من سرود

 

قلب تو با من

محرم تر بود از من

آنجا که رازهای مگو را

درگوش جان من

می گفت و می گریست

 

قلب تو با من

آشناتر بود از من

آنجا که از تپش وامانده شد

دید و شنید که جان من

با همه بیگانه شد

 

قلب تو با من

بخشنده تر بود از من

خانه کرده بود روح من در آن

در آشیانه روح تو

آنجا که خدا تورا آفرید

از روح خود در قلب تو دمید