گفتی دوستت می دارم و...قاعده دیگرشد

تمام لحظه های سعادت می دانستند که دستهای تو ویران خواهد شد

گفتی دوستت می دارم و...قاعده دیگرشد

تمام لحظه های سعادت می دانستند که دستهای تو ویران خواهد شد

پس از تو

                                      

 

                     

پس  از تو پیشانی ام

 شبیه شب شد

وشهاب باران سرنوشت

 

چشمهایم شبیه کسوف شد

وسایه سنگین خورشید داغ

 

گونه هایم شبیه آبشار

و ردﱢ شوریده اشکها

و لبهایم

بعد از تو

شبیه مرثیه شد

به رنگ سنگ مزارت

از بس که لب گزیدم و آه کشیدم تورا

از نامردمی ها

ذهن من شبیه سیگار شد

می کشم! می جوم!

دود میکنم لحظه هایم را

با "خاطرات"

خسته از صدای فرهاد

 و ناله نی

 

دستهایم پاهایم

شبیه بادبادک کودکیم

خسته از تن

شوق پرواز شد

مرثیه تو را ای یار

پا به پای آبشار رویاها

می گریم

و در شب شهاب باران سرنوشت

بر لب حوض بی آب

بی ماهی

همچو سیگاری تر!

بر سر مزارتو

دود میکنم

شعرم را...