امشب تولد توست عزیزم
تودلدت مبارک هرچند
تن تو پوسیده دیگر
زیر آرواره های محکم گورستان...
شمع تولد تو با اشکهای منجمدش
می سوزد و می سوزاند
ساقه ی خشکیده ی نیلوفر آرزوهایمان را
می گرید و می لرزد
می چکد بر رگهایم و می خواند
سرود تولد تن تورا
تن پوسیده...
پو سی ده ....
شمع آب شد و مهلت دیدار ما هم
آب شد...
عزیزترینم امیرزاده من!
دست خالی نیست دل مسکینم هرچند
دستم کوتاه است
هدیه تولدت امشب
جان نا چیز منست...
آری...
میشنوم صدای خنده ات را که می گویی
جان تو مدتهاست که در جان منست
.
.
.
تولدت مبارک