نه
تو را از حسرت های خویش بر نتراشیده ام:
پارینه تر از سنگ
ترد تر از ساقه تازه روی یکی علف.
تو را از خشم خویش بر نکشیده ام:
ناتوانی خِرد
از برآمدن.
گر کشیدن
در مجمر بی تابی.
تو را به وزنه اندوه خویش بر نسخته ام:
پرّ کاهی
در کفّه حرمان،
کوه
در سنجش بیهودگی.
تو را برگزیدهام
رَغمار غم بیداد.
گفتی دوستت می دارم
و قاعده
کفایت مکن ای فرمان «شدن»
مکرر شو
مکرر شو!
"احمد شاملو"