-
درنا
دوشنبه 14 مردادماه سال 1387 12:42
اومدم بنویسم: ... پر پرواز ندارم اما دلی دارم و حسرت درناها ...(احمد شاملو) ... پر پرواز ندارم اما دلی دارم و حسرت درناها ... اما منصرف شدم فکر کردم پر پرواز ندارم؟! حسرت درنا دارم؟! دلی دارم؟ که حسرت درنا داشته باشم یا نه؟! حسرت یعنی چی؟ درنای زندگی من چیه؟! دل من کجاست؟ که هم هست و هم نیست؟؟... منصرف شدم هر چی نوشتم...
-
پس از تو
یکشنبه 30 تیرماه سال 1387 15:19
پس از تو پیشانی ام شبیه شب شد وشهاب باران سرنوشت چشمهایم شبیه کسوف شد وسایه سنگین خورشید داغ گونه هایم شبیه آبشار و ردﱢ شوریده اشکها و لبهایم بعد از تو شبیه مرثیه شد به رنگ سنگ مزارت از بس که لب گزیدم و آه کشیدم تورا از نامردمی ها ذهن من شبیه سیگار شد می کشم! می جوم ! دود میکنم لحظه هایم را با "خاطرات " خسته...
-
پروازدر دود!
شنبه 15 تیرماه سال 1387 15:31
اگر رنگ آتشین عشق را نمی شناختم با تو آتش گرفتم! اگر رنگ صورتی احساس لطیف دوست داشتن را نمی شناختم- با تو از بر شدم اگر رنگ سبز گذشت را نمی شناختم - با تو سبز شدم و شکفتم! و... اگر رنگ سیاه ماتم و مصیبت را ندیده بودم هرگز! بی تو سیاه پوش شدم... به پرواز شک کردم و بی تو در دود حریق جنگل سوخته پرواز کردم مثل ق ق نو س...
-
سهم زن
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1387 08:44
روز مادر را به مادر نازنینم که قلبش شکست اما ایمانش نشکست با نهایت سپاس و ستایش تبریک میگم. روز " زن" – هفته " زن" و... تمام راه به صورت زنی خیره شدم که در پشت نقاب آرایشی زیبا و لبهایی به ظاهر خندان – شکسته شدن غرورش را- در میان زنان "خوشبخت و ثروتمند و شاد" دیگر – پنهان میکرد و یکی یکی لوازمی که برای فروش به مترو...
-
مکرر شو!
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 15:04
نه تو را از حسرت های خویش بر نتراشیده ام: پارینه تر از سنگ ترد تر از ساقه تازه روی یکی علف. تو را از خشم خویش بر نکشیده ام: ناتوانی خِرد از برآمدن. گر کشیدن در مجمر بی تابی. تو را به وزنه اندوه خویش بر نسخته ام: پرّ کاهی در کفّه حرمان، کوه در سنجش بیهودگی. تو را برگزیدهام رَغمار غم بیداد. گفتی دوستت می دارم و قاعده...
-
ماه تو
شنبه 25 خردادماه سال 1387 08:49
خوش به حال آمهایی که رسالت خود را در قبال عزیزان پر کشیده شان - این میبینند که سنگ قبر گرانقیمتی بر خاک آرامگاه تنشان بنهند و... رسالتی بر دوش روح خود در برابر روح عاشق آنها نمی نهند. خوش به حال آنها که بار روح خود را سنگین نمی کنند و تنها به فکر رسالت اندامشان درین دنیا هستند و بس... شاید تو هم تعجب کردی که چرا میگم...
-
مولانا
شنبه 18 خردادماه سال 1387 13:51
در خانه غم بودن از همت دون باشد وندر دل دون همت اسرار تو چون باشد؟ بر هر چه همی لرزی می دان که همان ارزی زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد آن را که شفا دانی درد تو از آن باشد وان را که وفا خوانی آن مکر و فسون باشد +++++++++++++++++++++++++++++ نان پاره ز من بستان ! جان پاره نخواهد شد آواره عشق ما آواره نخواهد شد بیمار...
-
بگو کجاست؟
یکشنبه 12 خردادماه سال 1387 08:14
سلام امیر عزیزم امروز سومین ماهگرد رفتنته. یادم افتاد به سومین ماهگرد عروسیمون!!! راستی حواست هست که ما سالگرد عروسیمونو ندیدیم؟ کجارفت هستی تو؟ بگو کجاست؟ که در عکسهایمان نیست نه در کنار ستونهای پرعبرت کورش نه در دیوارهای بی روزن زند نه حتی در میان سکه های پرحاجت حوض حافظ نه در پله های پر شوکت سعدی... کجارفت هستی تو؟...
-
عزای ما
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1387 12:08
خلق مرده پرست دسته دسته مینشینند بر مزار ما چشمهاشان خالی از عبرت لبریز از ترحم نه به خویش اشک ریزانند در عزای ما ای عجب دوست و دشمن هر دو یکسان میزنند بر سر و دست بس مدیحه میسرایند در فضیلت های ناپیدای ما ای بسا زنده که پیش چشمشان جان میدهد از بی کسی تا به خاکش نسپرند اما نمی گردد عزیزی هم سر و هم پای ما (مریم عارف)
-
آخرین اندیشه تو
شنبه 4 خردادماه سال 1387 09:42
آن لحظه بزرگ که باشکوه ترین حقیقت زندگی چهره گشاد بر روح تو آن اولین ثانیه ها که زمین زیر پاهایت و آسمان در کشاکش بالهایت و فرشته مرگ روبه رویت دست دراز کرده بود به محبت چه موج میزد در اندیشه ات سقف خانمان را دیدی که بر سر من خراب میشود یا که شاید قایق کاغذی آرزوهایمان را که در تلاطم اقیانوس غم هجرتت محو میشود خاطرات...
-
ارکیده
شنبه 4 خردادماه سال 1387 09:40
شعر بسیار زیبای زیر را دوست و همراه عزیزم ارکیده سروده که دلم نیومد اینجا نیارمش. از اینهمه درک لطیفت سپاسگزارم. آمدنت مرا عاشق کرد آنگاه که در سیاهی نگاه مهربانت محو شدم و ...جز تو ندیدم و رفتنت مرا شاعر کرد آنگاه که از تو گفتن و از تو نوشتن راز خلوت شبهای تارم شد و مرثیه ی دلتنگی حدیث قلب سوگوارم آری مردن تو مرا...
-
آنروزها که تو بودی...
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 14:47
آنروزها که تو بودی باران شادی بر دشت زندگی میبارید خورشید اندوه درپشت ابرشادی میتابید قدرت در ناز من بودونیاز تو وثروت در دستهای ما بود و در دوردستهای آرزو خدای مهربان جایی در آسمان به کار طراحی سرنوشت بود و به شوق تماشا آنروزها که تو بودی ذهن من میگشت هر روز راز زیبایی و جوانی را راز یک زندگی جاودانه را آدمها هم...
-
قلب تو
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 08:24
قلب تو با من آشتی تر بود از من آنجا که با هر تپش مهربانش از راز مهرش در گوش من سرود قلب تو با من محرم تر بود از من آنجا که رازهای مگو را درگوش جان من می گفت و می گریست قلب تو با من آشناتر بود از من آنجا که از تپش وامانده شد دید و شنید که جان من با همه بیگانه شد قلب تو با من بخشنده تر بود از من خانه کرده بود روح من در...
-
آخر خط
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 08:04
کل شیء هالک الا وجه
-
سلام
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1387 08:29
دوباره سلام وحکایتی تازه از هجران بازگشتی دوباره به درون من وشکوه ای دیگر از دوری دستهای ما این عاشقان قدیمی که در یخبندان هراس خورشیدوار برای هم میسوختند دوباره سلام اما نه حکایت همیشگی اینبار قصه ای دیگر از بیکرانی رنج قصه ای از دوستی ابری درآسمان بی هوای باریدن وقطره ای در اعماق اقیانوس بی توان پرگشودن دوباره سلام...
-
درساغر منی
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 08:54
این شعر بسیار زبیا را دوست نازنینم فریاد بیصدا برام یادداشت گذاشته منم حیفم اومد که اینجا نذارمش. مطمئنم که هر کسی با خوندنش لذت میبره. ای رفته از برم به دیاران دوردست! با هرنگین اشک, به چشم تر منی هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست_ در خاطر منی. هرشامگه که جامه نیلین آسمان_ پولک نشان ز نقش هزاران ستاره است_ هر شب...
-
گمشده
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 08:18
ساعت شش بود وساعت شش ماند تمام عقربه های دنیا روی ساعت شش خشکشان زده بود چشمهای مادرت بر راه نگاه مادرم در بهت زدگی خواهرت وفریادهای من در گوشهای سنگین آسمان ... زمان ایستاده بود دیگر زمین نچرخید و ستارگان خشکشان زده بود برگهای درخت دلخوشی های دخترکی که می پنداشت عاشق توست وشط پر خون رگهای قلب مهربانت خشکشان زده بود...
-
گورستان
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 10:46
زمین پر فاجعه فاجعه فاجعه هر ثانیه هر نفس گورستان پیر پر ز اجساد مردمان می شود مردمانی که غرق امیدند وامید دیگران میبلعد و میبلعد اما پر زتکرار سوالیست بی پاسخ: "- به چه دلبسته گانید؟؟؟... گورستان پیر فریاد میکشد: -من سیر نخواهم شد من سیر نخواهم شد قرنها بگذرد پی در پی من سیر نخواهم شد" گورستان پیر هلهله...
-
تولدت مبارک
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 09:02
امشب تولد توست عزیزم تودلدت مبارک هرچند تن تو پوسیده دیگر زیر آرواره های محکم گورستان ... شمع تولد تو با اشکهای منجمدش می سوزد و می سوزاند ساقه ی خشکیده ی نیلوفر آرزوهایمان را می گرید و می لرزد می چکد بر رگهایم و می خواند سرود تولد تن تورا تن پوسیده ... پو سی ده .... شمع آب شد و مهلت دیدار ما هم آب شد ... عزیزترینم...
-
بعد از تو(فروغ فرخزاد)
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 13:40
ای هفت سالگی ای لحظه ی شگفت عزیمت بعد از تو هرچه رفت، در انبوهی از جنون و جهالت رفت بعد از تو پنجره که رابطه ای بود سخت زنده و روشن میان ما و پرنده میان ما و نسیم شکست شکست شکست بعد از تو آن عروسک خاکی که هیچ چیز نمی گفت، هیچ چیز بجز آب، آب، آب در آب غرق شد. بعد از تو ما صدای زنجره ها را کشتیم و بصدای زنگ، که از روی...
-
من یا تو؟
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 16:01
تو رفتی اما من مردم تو مردی اما من رفتم تو هستی و بی شک این منم که نیستم با رفتن تو چیزی جز ویرانی و در به دری برای من نماند همه چیز سیاه سیاهه حتی اگر بخوام رنگی بببینم هیچ چیز رنگی نیست هر روز صبح از خواب که بیدار میشم جای خالیته و تکرار تازه به تازه اینکه دیگه نیستی انگار هیچ وقت نبودی انگار دود شدی و رفتی نه تو...
-
آدمک
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 12:23
آدمک آخردنیاست بخند آدمک مرگ همینجاست بخند دستخطی که توراعاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند آدمک خرنشی گریه کنی کل دنیا سرابست بخند آن خدایی که تو را عاشق کرد به خدا مثل تو تنهاست بخند
-
جنگجو
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 08:37
این روزها این گونه ام حریف! فرهاد واره ای که تیشه خود را گم کرده است. آغاز انهدام چنین است... این گونه بود! آغاز انقراض سلسله مردان یاران! وقتی صدای حادثه خوابید بر سنگ گور من بنویسید، "یک جنگجو که نجنگید اما شکست خورد." نصرت رحمانی
-
یک نفس
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 14:56
از منزل کفر تا به دین یک نفس است وز عالم شک تا به یقین یک نفس است این یک نفس عزیز را خوش میدار کز حاصل عمر ما همین یک نفس است آره من اینقدر ضعیفم که با همون یک نفس امیر که بر نگشت از عالم یقین به عالم شک رفتم و شاید هم کفر! من خیلی ضعیفم!!!... من همین یک نفس از جرعه جامم باقیست آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش
-
برآنم امشب که...
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 08:27
برآنم امشب که بسرایم آتش یادت را با واژه های شعرم که همایونت باشد از نطفه عشق برآنم امشب که بخوانم نام قشنگت را با تارهای گیتارم که ریسمان عروجت باشد از کوک عشق برآنم امشب که بسازم قصر خانه ات را با قطره های شمعم که پناهگاهت باشد از شالوده عشق برآنم امشب که ببافم پارچه کفنت را با پوداشکهای چشمم که رود خروشانت باشد از...
-
من سردم است...
شنبه 24 فروردینماه سال 1387 15:58
من سردم است و از گوشوارهای صدف بیزارم... من سردم است من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد ای یار ای یگانه ترین یار « آن شراب مگر چند ساله بود؟ » نگاه کن که در اینجا زمان چه وزنی دارد و ماهیان چگونه گوشت های مرا می جوند چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه می داری؟ . . آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد؟ آیا...
-
من داغم هنوز
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 12:32
می دهم جان از هجوم بغض خود تا بگیردشاید این جان مرا این بغض تازه هنوز تسلیم هستم بر قدرت بی حد این بغض غمین سر ندارم تا نهم بر درگاه حق از تسلیم حتی هنوز خنده می آید بر لبانم باز هم ای عجب می کندحیران مرا دلخوشی های دلم باز م هنوز عابری می گفت شعری بگو وصفی شود داغ دلت عابران نیز دانستند که من داغم هنوز می نویسم تا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 13:30
سلام بهونه قشنگ من برای مردن میدونی دیگه نمی خوام به این فکر کنم که هرگز نمی بینمت اصلا دیگه نمی خوام حتی فکر کنم. هنوز هم اسم تو توی لیست تلفنهای گوشیم اول همه ست. هنوزم واست اس ام اس میدم. هنوزم واسه تو توی یاهو آف میذارم هنوزم وقتی میرم خونه با تو حرف میزنم و منتظر میمونم تا تو زنگو بزنی و بیایی خونه هنوزم وقتی از...
-
سحر
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 08:41
سحر نازنینم! شعر قشنگ و غمگینتو خوندم و با اجازت گذاشتمش اینجا. فقط به این فکر کن که همه ما آدمها چاره ای جز زندگی کردن نداریم ما حتی اختیار اینکه زمان مرگمون را انتخاب کنیم نداریم... به اجبار می آییم این دنیا و به اجبار هم می ریم ما هیچ اختیاری نداریم اما... بگذریم ... نمی خوام حرفای تکراری بزنم. فقط تو رو خدا اگه...
-
پرنده رفتنیست....
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1387 11:51
دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغ های رابطه تاریکند ... کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به مهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است