گفتی دوستت می دارم و...قاعده دیگرشد

تمام لحظه های سعادت می دانستند که دستهای تو ویران خواهد شد

گفتی دوستت می دارم و...قاعده دیگرشد

تمام لحظه های سعادت می دانستند که دستهای تو ویران خواهد شد

مولانا

در خانه غم بودن از همت دون باشد

وندر دل دون همت اسرار تو چون باشد؟

بر هر چه همی لرزی می دان که همان ارزی

زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد

آن را که شفا دانی درد تو از آن باشد

وان را که وفا خوانی آن مکر و فسون باشد

+++++++++++++++++++++++++++++

نان پاره ز من بستان ! جان پاره نخواهد شد

آواره عشق ما آواره نخواهد شد

بیمار شود عاشق اما بنمی میرد

ماه ار چه که لاغر شد استاره نخواهد شد