تصویر مبهم یک گندمزار
دربوم نقاشی رویاهایم
گندمزاری در میان نوازشهای باد
با درخشش سرد شعله های خورشید داغ
+++
یک رویای تکراری
باز هم پژواک سرود فرشتگان
در میان انگشتهای خدا!
+++
اشک بر گونه شاعری لغزید
و نقاشی غریب
تصویر بارش پرنعمت اشک
کشید بر دشت
+++
شاعری اشک می ریخت پر سوز و گداز
و نوازش می کرد انگشتهای خدا
احساس گرم اش را
چه بی نیاز!
(و فرمان بی قافیه "ایست!" جان می داد بر لبانش)
+++
تصویر مبهم یک رنگین کمان
خط خطی های یک ذهن نا آرام
قدمهای سنگین و پر صلابت پیامبر
از یک سو
من و حسرت یک بوم نقاشی
و عطش یک بیت شراب
از سوی دیگر
+++
پلکهایم سنگین است خدایا
میان چشمهای من و قدمهای او
تاریست از جنس نور!
بنواز خدایا!
یک نت تا وصل
یک نت تا جنون
+++
تصویر مبهم یک گندمزار
انعکاس زمزمه فرشتگان در گوش جان
نم نم باران و رنگین کمان
و سایه دخترکی آنجا
در دور دستی چه نزدیک!
با دستهایی لبریز از نوازش یک عشق ناب
چشم دوخته بر رد پای غرورش بر باد
دل خونین و لب خندان
و دستانی پر از خوشه های گندم رایگان...